سوز اشک
13 آبان 1394 توسط رضوان بساك
نام جانبخش تو چون بر دهنم ميآيد عطر فردوس برين از سخنم ميآيد
زمزم اشک ز چشم تر من ميجوشد نام شيرين تو چون بر دهنم ميآيد
اي مسيحا دم عالم ز نسيم مهرت روح ايمان و يقين بر بدنم ميآيد
همچو جان سخت گرانقدر و عزيز است مرا ز تو هر غم که به جان و به تنم ميآيد
دل نشسته است به سوگ و به عزايت شب و روز ناله و گريه ز بيتالحزنم ميآيد
از شرار غم تو سوختم اما شادم که به سويت خبر سوختنم ميآيد
گر پس ازمرگ ببويند مرا در دل خاک نکهت مهر حسين از کفنم ميآيد
گرچه خارم چو «وفايي» ولي از لطف حسين روز محشر خبر گل شدنم ميآيد